نتایج جستجو برای عبارت :

بخواب، فردا روزِ مهمیه.

شاهزاده از دیروز مریضه. 
شب یهو بیدار شد گفت: وااای سروییم. 
گفتم بخواب عزیزم. ۱۱ شبه تازه. با خیال راحت بخواب تب داری فردا نمی‌خواد بری مدرسه. 
میگه: پس‌فردا می‌خوام برما، کلاس کاردستی دارم!!
گفتم: حالا بخواب
حالا امروز رفتیم دکتر ۲ روز دیگه مرخصی داده.
میگه: نه من می‌خوام برم مدرسه. فردا کاردستی و ورزش داریم. چهارشنبه‌ام شنا داریم!!
یعنی این حجم از علاقه به درس و علم‌آموزی پسرم رو موندم چی کار کنم؟!!
لای لای لای لای عروسمای عروس ملوسمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.وقت خوابت رسیدهخورشید خانم خوابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.ساکت بچه‌ها جونمنازی رو می‌خوابونمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.نازی جونم خوابیدهمهتاب به روش تابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون 
 
لای لای لای لای عروسم
آن شب.
آخ آن شب. چه برایم مانده بود بعد از سر و صدا و شب شدگی‌های یک دختر ساده؟ که آن طور میانه‌ی تاریکی به روبرو خیره شده بودم و زیر لب چیزی نمی‌گفتم. چه شده بود که از سرما نمی‌لرزیدم و برای اولین بار سیگار نمی‌خواستم و شاش نداشتم. چه بود که آن طور دقیقه‌ها برایم پرستیدنی بود و من نفس می‌کشیدم دردها و تنهایی‌هام را به جای زجه زدن؟ چه شده بود که وقتی کله‌ی کسی مرا به حد مرگ ترساند، گفتم دوست دارم با خودم تنها باشم. حالا چیست؟ چیست آن خود که م
روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است به بچه‌ها گفتم نمی‌دانم چرا به دلم افتاده باید تند تند درس‌های فارسی را جلو ببریم. بچهها خندیدند و گفتند ما از زودتر تمام شدن همه درس‌ها استقبال می‌کنیم.
روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است، بعد از مدرسه رفتم حرم، دلم می‌خواست فلافل بخرم، به رفقایم که زنگ زدم گفتند ما ناهار داریم، فلافل نخر.
به حرم که رسیدم، دور ضریح خلوت بود اما نمی‌دانم چرا با خودم گفتم از دور سلام بدهم بهتر است. _فکر می‌کنم این دو واق
خسته ام، خیلی..
.
.
.
" فردا سراغ من، بیایک روزِ، زیبا سراغ من، بیا
امروز از هم گسستم اگهبال و پر شکستم وبه پرتگاه غم رسیده گام‌های من"
.
.
.
«دست میزنمپا میزنمدل رو به دریا میزنمگاهی به پسگاهی به پیشگاهی هم درجا میزنم"
.
.
.
" آدم بدون غم، نمیشهراه بی پیچ‌و‌خم، نمیشهآرزوی کم، نداریمآرزو که کم، نمیشه"
اون روزی که بدن من بفهمه پنج صبح وقت بیدار شدنه نه خوابیدن اون روز عید منه. مث این زن حامله ها که ویار میکنن ۴ صبح پا شدم رفتم تو آشپزخونه خوراکی مد نظر را می بلعم :| کسایی که فیزیک سنجشو منفی میزنن بعدش میرن رگ خودشونو می زنن تو میری کیک میخوری؟ :| بخواب زن بخواب :|
راستش کمتر از یک ساعت دیگر وارد پانزدهم می‌شویم و من بیست‌ودوساله می‌شوم...
ضربان قلبم عادی نیست... هیجان دارم، خیلی! آدم‌های زندگیم هرروز مهربان‌تر از دیروز می‌شوند... هوایم را بیشتر دارند و بیشتر دوستم دارند...
قلبم از هیجان عادی نمی‌تپد، چون فردا روزِ من است... فردا قرار است همه چیز خوب باشد... فردا همه تبریک می‌گویند و انگار همه بیشتر از روزهای پیش به یادم هستند... انگار فردا روز زهراست... نه یک روز عادی! 
امسال بالاخره سورپرایز شدم، به معن
آن شب.
آخ آن شب. چه برایم مانده بود بعد از سر و صدا و شب شدگی‌های یک دختر ساده؟ که آن طور میانه‌ی تاریکی به روبرو خیره شده بودم و زیر لب چیزی نمی‌گفتم. چه شده بود که از سرما نمی‌لرزیدم و برای اولین بار سیگار نمی‌خواستم و شاش نداشتم. چه بود که آن طور دقیقه‌ها برایم پرستیدنی بود و من نفس می‌کشیدم دردها و تنهایی‌هام را به جای زجه زدن؟ چه شده بود که وقتی کله‌ی کسی مرا به حد مرگ ترساند، گفتم دوست دارم با خودم تنها باشم. حالا چیست؟ چیست آن خود که م
12/11/1397
17:41
 
پ ن: دلم واسه کافه ی امیر لک زده، همون کافه ی روبروی دانشگاهِ آزاد. به خونمون و دانشگاهمون (دولتی) نیز نزدیک بود و دنج و تاریک. هوا هم که همیشه سرد...
پ ن 2: یه لحظه عمیقاً یاد روزِ آخر افتادم و دلم تنگ شد :) برای زندگیِ اونجا.
#شعر الایی 
یه لالایی قشنگ
بخواب ای گل، گل زیبالالا لالا، لالا لالا گل سوسن، گل کوکبگل مریم، گل مینا به روی مثل ماه توستاره می زنه سو سو
بخواب ای ماه تابانملالا لالا گل شب بو بگو آهسته زیر لبخدای مهربان من          به امید تو می خوابملالا لالا گل لادن
کوچولوهای قشنگ و نازمامیدوارم شب خوشی داشته باشین و راحت بخوابین
دانلود آهنگ جدید مهدی جهانی به نام بخواب دنیا
Mehdi Jahani - Bekhab Donya
ترانه و موزیک : مهدی جهانی ؛ تنظیم : عماد لاریجانی
+ متن ترانه بخواب دنیا از مهدی جهانی


دانلود آهنگ با کیفیت اصلی دانلود آهنگ با کیفیت 128
پخش آنلاین کیفیت های مختلف (قبل از دانلود می توانید آنلاین گوش کنید)

ادامه مطلب
امروز دومینمان بود
ریزشِ نزدیک بِ حداکثری داشتیم؛ فقط من ماندم و رِ
بالا و پائین ولنجک را گز کردیم چون هوا برای رفتن بِ وعده گاهِ روزِ اول بیش از حد آلوده بود.
دستِ آخر هم بعد از پشت در های مسجدِ بزرگِ منطقه ماندن راهمان را کشیدیم و رفتیم کنجِ یکی از پارک های بزرگِ حوالی
خودش را بِ ظاهر ندیدیم، اما نمیتوانست خیلی دور باشد...
در ازدحام، گویی احتمالِ بِ سرِ قرار آمدنش بیشتر است!
چیزی کِ مهم است این است کِ وقتی میگوییم هر فلان روز، فلان ساعت، فلان
یه بار دیگه شاهد بخور بخواب سپاه بودیم اما اینبار یه بخور بخواب درست و حسابی ... بخور بخواب دیده بودیم ولی نه در این حد ... یه اتوبوس آدم تیر و ترکش خوردن و راحت خوابیدن ... تا الان که من میدونم 27 شهید و 13 مجروح 
 
 
شما به این میگین اتوبوس ؟؟؟ اتوبوس که بشه این ، اونایی که داخل اتوبوس بودن چی میشن ؟؟؟ چی میخوان به خونواده هاشون تحویل بدن ؟؟ قراره چی تشییع و تدفین بشه مگه چیزی ازشون باقی مونده ؟؟
 
شهر شهدا : اصفهان ، آران و بیدگل ، سمیرم ، کاشان ، نجف
دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشین، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بع
خیلی خب یکسال پیش رو یعنی از اول مهر فردا تا سی و یک شهریور سال دیگه قراره خیلی اتفاقای بزرگی بیوفته قاعدتا از اینکه فردا اول مهره خوشحال نیستم ولی روند شروع تغیرات از فردا وارد مرحله مهمی میشه و من خوشحالم
تازه فردا آخرین اول مهر نکبت بارمه:)
امروز را ۵ نفری رفتیم؛ سین، رِ، میم، زِ، و خودم.
رفتیم نشستیم روی کوه های مشرف بِ شهرِ غبار گرفته یمان.
در جوارِ پنج تن از شاهدانِ پاکِ زمین،
روزِ اولِ اجتماع مان بود،
شروعِ قرارِ درماندگیِ دستِ جمعی مان!
چهار شنبه ها می باید می رفتیم اما این هفته استثناعن سه شنبه را بِ سوگ نشستیم،
از قرارمان بِ این ور قلبم فشرده شده است و روحم سنگینی می کند!
نور از چشم هایم رفته؛ انگار کِ غروبِ یخ زده ی جمعه باشد .
امروز خودش نیامد !
دیشب را تا بامداد بیدار بو
 ❆ دلِ پر غصه:دلم پر غصه استاز قصهٔ نبودنتو باران می‌شودمی‌چکد از چشمانم‌. ❆ تنهاترین:بی تومیان بغضی اسیرمکه همیشه مرا می کوبدکه تو تهاترینی! ❆ مرگ مادر:مادرم که رفتدلخوشی هایم کوتاهو دلتنگی بزرگ‌ شدو کوهی به بزرگی یک بغضجایش را گرفت ❆ امروز و فردا:می گویم بیاتو می گویی که فردا!فردا که فردا شدای در گیر و دار هر فرداامروز مرا دریاب!کم کن امروز و فردا! ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌ ❆ سلول انفرادی:این خانه بی توشبیه سلول انفرادی استو من اع
آبجی دو روز بینی‌شو عمل کرده ،صبح پیشش بودم از اونجا اومدم شرکت و بعد از تایم کاری رفتم پیشش و شب هم پیشش موندم فردا صبحش اومدم شرکت و و بعد هم رفتم خونه خودمون 
شب با هم دعوامون شد ،میگه یه ذره بهت رو بدم پررو میشی ؛گفتم نبودی محبت کنم بهت .جنبه نداری!!!
حالا بگو محبتش چی بوده،عصر رو کاناپه خوابیده بود گفتم بیا پیش ما بخواب (محبت رو داشته باش خدا وکیلی!) 
ملت کادو میخرن ،گل میخرن ،این جای خوابشو عوض میکنه من جنبه ندارم :))
‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار رافردا اعدام کنید 
نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :                             مانند هر شب بخواب ...    پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید ...
صبح صدای پای سربازان را شنید...چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که د
دست من نیست
 اگه اینقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه تنهات بذاره
توکه خوب میدونی نداره چاره
دست من نیست
اگه بارون میاد یادت میفتم
به کسی از تو من چیزی نگفتم
اگه دستات بیاد باز میشه مشتم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره
دل بی کس من یاری نداره
دل من میل دلداری نداره
خودتو دادی تنهایی یادم
نشست روی دلم غصه عالم
مگه میشه نریزه اشک آدم
مگه میشه که من یادت نباشم
دیگه این دل بلد نمیشه راشم
یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری ند
امروز صبح هم مثل همیشه پرهام برای اینکه به مدرسه برود، از خواب بیدار شدد، به دستشویی رفت و دست و صورت خود را شست. بعد سر سفره رفت. وقتی سر سفره رسید، پدربزرگ، مادربزرگ و مامان، همینطور در چشم های پرهام نگاه می کردند. سکوت عجیبی خانه را پر کرده بود. پرهام سکوت خانه را شکست و گفت:«اتفاقی افتاده؟»
پدربزرگ گفت:«نه عزیزم! فقط ما این همه وقت منتظر بیدار شدن شما بودیم. خب زود بخواب بچه.»
بعد ادامه داد:«ساعت را نگاه کن.»
پرهام یک نگاه به ساعت انداخت. ساع
 
مردی پاکتی به من  داد گفت : فردا اول صبح آن را به اداره می بری و جواب نامه را می گیری ، گفتم : چشم  . می گن سابقه خیاط جماعت بد است و همیشه در دوختن پارچه بد قولی می کند . فردا نگویی خوابم برد و دیر شد اداره باز نبود . فردا نگویی پاکت رو فراموش کردم ببرم ،  فردا نگویی دفتر دار نیومده بود . 
اصلا بیخیال ولش کن پاکتم رو پس بده !
و اما هیچ نگفتم . 
گمرک مشهد 
 
 
دروغ چرا؟ اگر تو رودرواسی خودم نمونده بودم هیچ نمینوشتم, اعصابم به هم ریخته تر از این حرفاست و توی سرم بعد از چند روز مداوم مهمونداری, اون هم از نوع زیادی که چند روز پشت سر هم میمونند پر از صدا و هیاهوست.
البته الان در سکوت و خنکا نشستم و مینویسم ولی خب هیچ از خشمم کم نمیکنه.
میتونم صبر کنم تا صبح بشه, که فردا صبح من دختری هستم با ماگ قهوه در دست و با لبخند ژکوند, درحالیکه ضد آفتابش رو میزنه به فایلهای صوتی دکتر شیری گوش میده, سر راه پیراشکی و شیرک
‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار رافردا اعدام کنید 
نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :                             مانند هر شب بخواب ...    پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید ...
صبح صدای پای سربازان را شنید...چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که د
بعد از مدتها به این فک کردم که بدشانسم. 
امروزم رفتیم جایی که باید میرفتیم و همه جلسه بودن. این امریه ریشه‌ی منو خشک میکنه آخر.
پریروز رفتیم و مدیرعامل نبود و گفتن چهارشنبه میاد. 
امروز رفتیم و مدیرعامل جلسه بود و هر چی وایسادم نیومد و گفتن شنبه بیا. یعنی نه فردا و نه پس فردا. شنبه.
عجب.
البته تو اون سه ساعتی که منتظر بودم نشستم و نزدیک 80 صفحه از جزوه ای که واسه برنامه نویسی VBA نوشته بودم رو خوندم. باز خدا رو شکر که دفترمو برده بودم. وگرنه امروزم
الان 31 روزه که ناکجای عزیزم. و از 10 روزِ پیش دارم برگشتن به خونه رو روز به روز به تعویق میندازم. و حالا تصمیم دارم فردا برگردم. فردا میرم ینی؟ هنوزم مطمئن نیستم. ممکنه برم و ممکنه نرم. بستگی داره فردا چی بخوام. 
اگه فردا هم نرفتم، بخدا پس فردا میرم.
عصر رفتم کافه ی داش امیر. به جایی رسیده که وقتی اونجا بودم و هنوز حساب نکرده بودم سوار ماشین شد و رفت! منم چن دقیقه بعدش حساب کردم و کافه رو تک و تنها باقی گذاشتم و رفتم. دلم تنگ میشه برای این کافه، دلم ت
عمری به آرامش خوابیدیم و تو شدی حافظ امنیتمان در حالیکه روی کوه ها و تپه ها به دنبال شهادت میدویدی...سرانجام وقتی که ما هنوز در خواب بودیم شهادت, تو را در آغوش کشید و زمان خواب آرام تو هم فرا رسید....سردار... آرام بخواب  که پیکر در خون طپیده ات نیز آرامش را از چشمان از حدقه بیرون زده ی دشمنانت ربوده و خواب را برایشان حرام کرده است. سردار .... آرام بخواب که علمت بر زمین نخواهد ماند... امشب مهمانی عرشیان است و اندوه فرشیان. یارانت به استقبال آمده اند و م
بعد از ظهر داشتیم میخوابیدیم داداشم نشسته بود بهش گفتم خب بخواب اومد بخوابه بالشو از زیر سرش کشیدم
 بابام اینو دید اومد یکی خوابوند زیر گوش راستم بعد یکی هم زیر گوش چپم
مادرم اینو دید اومد یه عالمه داداشمو زد
بابام اینو دید یه مشت زد تو کلیه ام
 ‌رفتم تو اتاق داداشم با کمربند بابام منو زد
اومدم بیرون دیدم داداشم داره بابامم میزنه
فردا خیلی مهمه
نه اینکه شنبه‌س
و نه اینکه فردا آغاز چند روز پس از تعطیلاته
فردا روز بزرگی‌ست
آیا من هم یک سبز پوش می شوم؟؟؟
و  خود شک دارم!!!
بگذار فردا خودش تصمیم بگیرد که چه می خواهد خدا برایم رقم بزند
پ.ن:    فردا مرا می سازد یا من فردا را ... مسئله چیز دیگری‌ست؟؟؟
دانلود آهنگ جدید محسن لرستانی بچه یتیم
Download New Music Mohsen Lorestani Bache Yatim
دانلود اهنگ بچه یتیم از محسن لرستانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محسن لرستانی بچه یتیم
بابای قشنگ و نازم چرا تنها نشستی
بابا چشاتو باز کن ، بابا زوده بخوابی عروسک قشنگم تنهام نذار بابایی
لالالا لالا بخواب بابا ، لالا لا بخواب بابا ، لالالالا بخواب بابا
عروسک قشنگم لالالا بابایی
همه میگن یتیمم بابا اینا چی م
مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ  او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم  وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت  امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم  فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خ
ناموسا ۸ پس لرزه. منم که کلا رو ویبره ام. چرا مری گواهینامه نداره با ماشین بریم بیرون؟ همه بیرونن. حاجی سنجش فردا رو چیکار کنم. قلبم تو دهنمه خوابم نمی بره. اصن من مامانمو میخوام. ری ری اینا تا دم خونمون اومدن ماشینشون پر بود ولی :( آقا گیر ندید امشب هم پست زیاد میذارم هم غر زیاد میزنم. خب مری هم خوابیده :( همه خوابیدن :(  بخواب زن :( اصن برا چی بیداری خب؟ میمیری دیگه مث بقیه. این وسط اون سایت کوفتی لرزه نگاری دانشگاه تهران چرا رگ به رگ شده؟ 
میدونید
امروز یک شنبه‌ست و بازم نرفتم. الان یک ماه و یک روزه که اینجائم. فک کنم فردا برم.
صب شهر کار داشتم و آژانس صدا زدم که برم. دانشگاهمون تو شهرکه و به جز ترمِ یک، بقیه ی ایامِ اینجا رو شهرک زندگی کردیم. فاصله ی شهرک تا شهر تقریبا 8-9 کیلومتره.
وسط راهم به شهر که بودم، حس کردم یه چیزی غیرطبیعیه. نگا کردم دیدم جوراب پامه با دمپایی! کفشمو واکس زده بودم ولی فراموش کرده بودم بپوشم. عجب. لباس های نسبتاً رسمی، با دمپایی، به سمتِ مرکزِ شهر. البته جورابامو در آ
کارتو دادم به خانومه ...گفت رمز !گفتم فلان...و همون لحطه که صدای جیرینگ موفقیت عملیاتو شنیدم...میخواستم به خیار مجلس عقد بیع به موضوعیت لوازم ارایشی مسخره ای رو که به گمونم باعث حس بهتری در وجودم میشه یه جانبه فسخ کنم!
اما چون با دختر خاله محترم بودیم و فروشنده از بی عقلی و ناشی گری من تو این مقوله به ستوه اومده بود و میخواست چشمامو با عینکم ممزوج کنه به طوری که با فریم عینک شریک بشم در داشتن بخشی از چشمها!...نوعی اکراه درونی مانع این شد که فسخ کنم..
گفته بود هفت صبح بیدارم می کنه، منم دیگه آماده بودم صدام کرد سریع پاشم پیشگیری کنم از بلایا:))
ولی با نوازش موهام بیدار شدم،وقتی فهمیدم کنارم دراز کشیده، یعنی چنان جهشی کردم که ازش دَر برم از اونور تخت افتادم پایین -_- 
گفت 
-یوااااش چرا اینجوری می‌کنی؟
سرم درد گرفته بود یه کم، گفتم:
+ شما چرا اینجوری میکنید خب ترسیدم.
-نترس بابا بیا بخواب کاریت ندارم...
+خب بیدار شدم دیگه کجا بیام؟
- آفرین بیا بیا بخواب خوابت‌ میپره ها
اصلا خیلی مشکوک بودم‌ می ت
به خودم قول دادم قبل امتحان فردا پست بزارم..مث قدیم ازتون بخوام واسم دعا کنین..ساعت یک تموم کردم تا دو یه نمونه سوال حل کردم و ایه خوندم ولی دوره نه...چیزی خیلی یادم نیست...اگ ممکنه واسه من و همه اونایی ک فردا امتحان دارن دعا کنین مخصوصا دوازدهمیای مظلوم و خسته...تا فردا بیام پست بزارم دوباره و خبرای بد بدم و از اتفاقات این مدت بگم:)
نماز روزه هاتون قبول♡
متن آهنگ ای وای حمید هیراد
یه چالِ روی گونه ، دو ابروی کمونت
دلم رو میکِشونه ، روزِ وصالمونه
آره روزِ وصالمونه
عشقی که بینمونه ، آره مالِ هر دومونه
میگذره این زمونه ، عشقِ فقط میمونه
عشقِ فقط میمونه
ای وای ای وایِ من ، دلبر زیبایِ من
ادامه مطلب
فردا یک مهر است و به یقین، به تکرار ِ این سال‌ها، فردا کلی دختربچه‌ی کلاس اولی با کفش و کوله‌ی صورتی می‌ریزند توی خیابان‌ها و اتوبوس‌ها و متروها .‌‌.. در حالی که توی مانتو و شلوار‌های مدرسه‌شان گم شده اند و خط مقنعه‌هایشان از زیر چانه رسیده است به کنارِ گوش.
 
 
 
 
 
پ.ن:
فردا اولین یک مهری ست که دیگر نه مدرسه دارم و نه دانشگاه. بعد از شانزده سال ... 
هر چی بیشتر به پاییز نزدیک میشیم، بیشتر دلم واسه ناکجا تنگ میشه. 
هر روز بیشتر از روزِ قبل.
و هر روز بیشتر از روزِ قبل روی ناخودآگاهی که ازش بی اطلاعم تاثیر میزاره. 
دو سه شبه خوابِ اون شهرِ عجیب و سرماشو خیابونای غریبشو کافه‌های دوست‌داشتنیشو میبینم. 
و هر از گاهی هم با سجاد میشینیم و یکی دو ساعت از اون روزا حرف میزنیم، و میشه ساعت 6 صبح و یک ساعت هم تو جام غلت میزنم و فکرِ روزهای رفته و بعدشم یه خوابِ به درد نخور.
ای بابا. 
این شهرِ گُه آخر روح
فردا قراره یه تصمیم بزرگ بگیرم. یه اتفاق بزرگ تو زندگیم قراره بیفته.
بعد از اون همه روزهای سخت و طاقت فرسا، چند روز خوب به لطف خدا رسید. حالا که اون مشکلات حل شده و امیدوارم آتش زیر خاکستر نباشه، فردا باید یه تصمیم بزرگتر بگیرم.
اینجا می نویسم که یادم باشه
مدرسه به دلیل بارون شدید(کلا یه کوچولو بود) تعطیله
خب امروزو خوش باشین که فردا درسا سنگینه پدرمون قراره در بیاد
 
«بعد کلی تحقیق این خبرو گذاشتم یعنی یکیتون بره مدرسه کشتمش... مدیر میگه تعطیل ینی تعطیل»
اینم سخن مدیر گرام: بچه هاتونو نفرستین من داشتن میرفتم مدرسه جلومو نمیدیدم
 
+الان دیگه تقریبا بند اومده ولی خب حرفیه که زدن پس بخور بخواب (درستم بخون)
هر روز آلارم می‌گذارم. در تخیل‌هایم فکر می‌کنم که فردا ساعت هفت و نیم صبح بر‌می‌خیزم و آب پرتقال و پنیر و کره عسل و نان سنگک می‌خورم و با شور و شوق به کار‌هایم می‌رسم.
آلارم به صدا در می‌آید و گوشی صداهای پرنده‌های جورواجور، آبشار، پتک و آواز در می‌آورد. من  یکی یکی آن‌ها را خاموش می‌کنم. حتی یاد گرفته‌ام که می‌توانم گوشی را زیر بالشم بگذارم و دیگر از این به بعد صدای آلارم را نخواهم شنید. ساعت ده صبح که از خواب بلند می‌شوم صبحانه‌ام م
خب، امروز 2 شنبه، 1 مهر ماهِ سالِ 98...
اولا که ورودِ پاییز رو تبریک میگم :)
امروز به شدددت روزِ پیچیده ای بود.
فکر کنین برنامه ای که به ما دادن، با برنامه ی کلاس کنکور هامون متفاوته!
یه سری از بچه ها کلاس کنکورِِ مدرسه رو میریم و یه سری نه...
همین باعثِ دردسر شده.
مثلا امروز زنگ آخر حسابانِ کنکوری داشتیم. ولی تو برنامه بود مدیریت خانواده :/
بعد منم نه جزوه برده بودم نه تکالیفشو...
خلاصه که خیلی ضایع بود.
به همین منوال، برای فردا 2 زنگ گسسته و هندسه داری
امروز آخرین روز از زندگی قبلیمیه. گفتم قبلی، چون خیلی زودتر از زمانش، کنار گذاشتمش. همین الان برام قبلی محسوب میشه گرچه هنوز کسی نمی دونه. ولی فردا روز بزرگیه. فردا دیگه لازم نیست امید مسخره ای که هنوز اون ته مه ها چشمک می زنه رو نادیده بگیرم. نه دیگه فردا هیچ کس نادیده ام نمی گیره. فردا صبح همه خواهد فهمید من دیگه اون آدم قبلی نیستم، که من دیگه آدم نیستم. فقط ترکیبی از صبر و رنج و تنهایی ام. اون قدر دووم میارم که این سه تا می تونن کنار هم باشن، بد
سایت دانلود فیلم و سریال با نام فردا دانلود با نوشته ای غم انگیز به کار خودش پایان داد. فردا دانلود یکی از سایت های محبوب دانلود فیلم و سریال بود که به خاطر بسته شدن سرورهای دانلودش و از دست دادن آرشیو فایل هایش به کار خود پایان داد.
ادامه مطلب
رفتم کلاس سه تار 
خیلیییی پیشرفت کردم 
استادم برام دست زد و من ذوق کردم...
دفعه ی قبلی خیلی داغون بود اوضاعم...
ولی اونقدر تمرین کردم که خوب شدم :)...
سر راه برگشتنم از کلاس ، یه نم بارون خوبی میزد...
پیاده اومدم...
سر راهم گوجه فرنگی و کدوهای کوچولو کوچولو گرفتم تا برای فردا که کشیکم و پس فردا جمعه که میام از کشیک و وقت غذا درست کردن ندارم ، خوراک کدو درست کنم :) 
الان که دارم مینویسم کدوهام دارن سرخ میشن... 
از اون طرف دقیقا امروز با خودم قرار بسته بود
دخترک با موهای ژولی پولی در را باز میکند و ارام آرام سمت تخت خواب برادرش حرکت میکند ...برادرش که یک پایش از پتو بیرون افتاده و با دهان باز خرناس های عجیب و غریب میکشد با تکان های دست های کوچک خواهرش آب دهانش را جمع میکند و منگ میپرسد...ها؟!؟چیه؟!
دخترک که سعی میکند بغضش را پنهان کند ... تن صدایش را در پایین ترین حد ممکن نگه میدارد :داداشی...و آهسته پیک نوروزی اش را از لای لباسش بیرون میکشد و تحویل برادرش میدهد...برادر که دارد دوباره به خواب میرود خو
هر روزی که در آن موقعیّتی وجود داشته باشد که انسان بتواند به صفای نفسِ خود، به نورانیّتِ دلِ خود بپردازد، آن روز، روزِ مغتنم و روزِ عید است. ما برای آبادیِ دنیا همه‌ی تلاشمان را باید به کار ببریم و در این تردیدی نیست امّا برای آبادیِ دل هم باید تلاش کنیم؛ دلمان را باید آباد کنیم. با دلِ آباد است که می‌توان دنیای خوب آفرید؛ دل اگر آباد نبود، دل اگر چرکین بود، دل اگر سیاه و گنهکار بود، تکنولوژی را ممکن است جلو ببرد، و فنّاوری به وضعی که امروز ر
راستش الان چشمم می سوزه از اشک.. دلیلش چیه نمیدونم. شاید یه بی عرضگی... ناتوانی... چمیدونم... حسرت به کسایی که فردا کنکور میدن و خلاص میشن و من هنوز هیییییچم. نه هیچی بارمه نه میخوام باشه نه میتونم... عقبتر از همه ام داغونتر از همه ام بیخودتر از همه ام و خسته ام از این خستگی ها که تموم نمیشن. از این اشکا که یه روز بالاخره غرقم میکنن و حالم بهم میخوره از هرچی که انتخابش نکردم.
فردا(22 بهمن) روزی است که انقلاب ما پیروز شده است و دیگر استکبار مستبد در کشور ما حکم رانی نمی کند.روزی است که حق مردم از چنگال رژیم نوکر آمریکا،در می آید.فردا روز پیروزی انقلاب ماست.
به همین خاطر فردا برای سالگرد این افتخار بزرگ همه می آییم.
 
تعطیلی مدارس فردا دوشنبه 30 دی 98،آیا فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟دوشنبه 30 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا دوشنبه 30 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدید
قدیما وقتی بچه ها واقعا سه ماه تعطیلی تابستان داشتند،روزهای آخر بهم میگفتند بیا بیشتر تا لنگ ظهر بخوابیم و عصرها توی
کوچه کلی بازی کنیم تا هنوز مدرسه ها باز نشده.میگم بچه های قدیم و سه ماه تعطیلات تابستان،چون الان تابستان با فصل
های دیگه برایشان فرقی نداره،از بس هر روز یک کلاس جدید می روند.
خلاصه این جمعه از ان جمعه هایی هست که بچه ها میگن: هفته دیگه فردا باید برویم مدرسه.
تازه وقتی ماها میگفتیم باز آمد بوی ماه مدرسه،واقعا بوی مدرسه می یومد.
نفس اومدجواب بده من نذاشتم گفتم:-نفس جان بعداجواب بده الان ایشون بایدپول غذاهارو بده..سامیار:افرین نگاه کن این بااین مغزنخودیش فهمیدتونفهمیدی..یکهو اتردین گفت:اتردین:هوی سامیاربامیشادرست حرف بزن.همه باچشمای گردشده نگاهش کردیم که گفت:-باباچیه من سریک قضیه ای باید به این میشاحداقل یک تشکرمیکردم.حالاتشکرم اینجوری شد.سامیار:»چه قضیه ای شیطون.من:اقاسامیار چیز خاصی نیست شاخکاتو خسته نکن..اتردین زحمت کشیدشرمزاحممو کم کرد منم بهش اجازه دادم 2شب
کی میدونه آدما باید چند بار دلتنگ یه چیز بشن تا فراموش کنن؟
به اندازه کلِ دونه های اناری که جلوم بود غصه خوردم ، و چقدر بد شد امروز که اینجوری تموم شد...!
از شنبه منتظرِ امروز بودم ، ولی بدترین روزِ هفته شد...!و کاش یکم شرایط فرق داشت...! یکم...!
میان کلافگی ها، کتاب های نخوانده و نیمه خوانده ی طاقچه را نگاه می کنم. بی میلم اما .. یکی را بر میدارم. که بخوانم و از یاد ببرم. که بخوانم و گم شوم لای سطور ... بار دیگر، شهری که دوست می داشتم ... به قول آن مستند ساز، بار دیگر، مردی که دوست می داشتم ... گاه به انتهای ِ صفحه ای می رسم بدون اینکه هیچ از آن صفحه فهمیده باشم. فقط خوانده ام. پیش رفته ام. تند، تیز، بد احوال. رسیده ام به نقطه ای که همه چیز زیر ِ اشک مدفون است. واژه ها می آیند و می روند. اشک که به گ
تعطیلی مدارس فردا دوشنبه 30 دی 98،آیا فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟دوشنبه 30 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا دوشنبه 30 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدید
دانشگاه ها هم تعطیله فردا. هوای تهران واقعا افتضاحه و من دو روز بود که همش سردرد داشتم تازه با این که خونه بودم. از همه مهمتر اینه که فردا ۸ صبح مجبور نیستیم صدای رو مخ دکتر ک رو تحمل کنیم که با ریتمی کش دار شبیه اون تنبل درختی زوتوپیا حرف میزنه میخوام فردا رو از عیاشی بترکونم یه عالمه فیلم ببینم و بستنی بخورم بی خیال هرچی فیزیو که مونده و هرچی باکتری که حتی سر کلاسش هم نرفتم.
خدایا لطفا یه راه چاره بذار جلو پام 
خدایا لطفا این حجم بی‌عقلی های منو خودت مانع شو
آخه با کدوم عقلم صبح و عصر پس فردا رو عوض کردم و امروز صبح و عصر کردم خودمو؟ فردا صبحم! در حالیکه روز بعد پس فردا عصرم! و دیشب اون همه حالم بد بود! و الان دوباره خودمو تبدیل به همون موجود دیشب کردم 
دوباره تهوع :'( 
میان کلافگی ها، کتاب های نخوانده و نیمه خوانده ی طاقچه را نگاه می کنم. بی میلم اما .. یکی را بر میدارم. که بخوانم و از یاد ببرم. که بخوانم و گم شوم لای سطور ... بار دیگر، شهری که دوست می داشتم ... به قول آن مستند ساز، بار دیگر، مردی که دوست می داشتم ... گاه به انتهای ِ صفحه ای می رسم بدون اینکه هیچ از آن صفحه فهمیده باشم. فقط خوانده ام. پیش رفته ام. تند، تیز، بد احوال. رسیده ام به نقطه ای که همه چیز زیر ِ اشک مدفون است. واژه ها می آیند و می روند. اشک که به گ
ولی حاظر بودم شهر توی کثافط غرق شه و نت ها رو قطع کنن و تنها راه ارتباطیمون دود باشه اما فردا نرم مدرسه تا ۸ فاکینگ ساعت با خانوم آ بگذرونم
کاراهام تا صبح طول می کشه و و توی این شبای بی خوابی تنها چیزی که بهش فکر میکنم اینه که عجیب خراب کردم با این انتخاب رشتم و مدرسه انتخاب کردنم.
به هر حال شعار من اینه که فردا آزادیم،یعنی اگه خانوم آ نکشتمون بعدش دیگه آزادیم:||
واقعا این بود زندگی؟:')
...
+(ارسال تصویر صفحه روشن تلویزیون وسط تاریکی سالن)
× فوتبال میبینی
+ والنسیا-رءال
× در تاریکی
+ بله
× تنهایی
+ بعله
× مزاحم نباشم
+ نع بابا، چه حرفیه. والنسیا همچین مالی نیست. گل به خودی زد دقیق هشت بازی
× مثلا بریم کلبه من چرت بزنم تو هی گوشت به فوتبال باشه بالا پایین بپری. بعد من غر بزنم ن............(بلند و کشیده صدا کردن اسمش)
+
× تو بگی ببخشید ببخشید. بعد دوباره گل بزنن تو بالا پایین بپری
+
× بعد من عصبانی بشم بالشو پرت کنم
+
× بعد تو باز بگی ببخشید ب
دیشب هیوا از خودش خسته شد. نشست با خودش صحبت کرد!گفت ببین هیوا تکلیف من رو روشن کن !ایا هدف داری !ایا وجودت تمناش رو میکنه؟! نمیگم حتما داشته باش! فقط تکلیف من رو روشن کن!میخوای یا نه ؟!حاضری تلاش کنی یا نه؟!
هیوا سکوت کرد.جوابی نداد. چون خودشم نمی دونست!
اما دیگه نمیتونست توی بلا تکلیفی باقی بمونه! با خودش یه قرار گذاشت. گفت ببین هیوا میخوایم بفهمیم با خودت چند چندی ؟! امشب سعی کن این کتاب رو کامل یه دورهمراه جزوش بخونی ! خیلیه میدونم ! هفت هشت ساعت
ساعت نزدیک به 3 شبه.
فردا باید بتونم نهایتا تا 8.5 از خواب پاشم.
فردا باید شروع کنم به رژیم گرفتن و تو کرفس مجددا غذاهامو وارد کنم.
فردا قراره با سارا (دوست جدید) یه سری تمرین داشته باشیم.
 امشب یک غلط کمتر از دیشب و پریشب داشتم و قدرشو می دونم(از قصد تو ساعت های خواب آلودگی تمرین می کنم که ذهنم عادت کنه).
چهارشنبه نوبت مشاوره دارم، و نسبت بهش خوشبینم.
 
" یک جمعه شب معمولی بود و من داشتم تا دیروقت با دوستم بردلی تو چتروم مجازی ای که به تازگی پیدا کرده بودیم چت میکردم.اون به من و بقیه اعضای چتروم تو صفحه اصلی که تازه دیده بودیم گفت که میتونه تا هروقت که دلش میخواد بیدار بمونه چون پدر و مادرش تا آخر هفته رفتن مسافرت و خونه در اختیار خودشه. ما چند ساعتی اونجا موندیم و با این آدم های تصادفی چت کردیم و اوقات خوشی رو گذروندیم و من متوجه شدم که بردلی از یک دختری خوشش اومده، خیلی زود مادرم صدام کرد و
مهر 91 بعد از یه تابستون جانفرسا به اینجا رسیدم
به همینجایی که امروز رسیدم
اون موقع فکر کردم ازین بدتر دیگه وجود نداره و کاش همون لحظه دنیا برای من تموم بشه و فردا رو نبینم
الان ولی میدونم فردا و فردا و فردا ها رو متاسفانه میبینم...
شیش سال اون سنگی که اون موقع غلطید و سقوط کرد با سرعت سر راهش هر نقطه اتکایی رو نابود کرد و یه تنهای تنهای تنها بر جا گذاشت...
اونروز بعد از یه تلفن فقط میخواستم راه برم و ...
امروز سی ساعت نخوابیدم و با همون آدم از صبح تا
ایا فکر میکنید من رو می‌شناسید؟
توی این مدتی که وبلاگم رو دنبال می‌کردید چیا ازم فهمیدید؟
من خیلی کنجکاوم که بدونم نظرتون راجبم چیه..
 
پ.ن: همه جواب بدید حتی اگه فردا و یا پس‌فردا متنم رو دیدید.
پ.ن۲: نظرات این مطلب کاملا بازه و نیاز به تایید نیست.
من یک رگ بی خیالی دارم که محدود زمان هایی می آید سراغم؛ روزهای مهم، روزهایی که تصمیم توی اون روز سرنوشت سازه دعا دعا میکنم که روزِ رگ بی خیالی م نباشد که بخواهم بدون فکر، بدون در نظر گرفتن تمام تلاش هایم تسلیم شوم و بکشم زیر همه چیز و از آینده اش نترسم.
کلیه مدارس و دانشگاه‌های استان تهران فردا تعطیل است
به دلیل افزایش آلایندگی هوا مدارس استان تهران بجز شهرهای دماوند، پردیس، رودهن و فیروزکوه فردا شنبه در دو نوبت صبح و عصر تعطیل شد.
همچنین کمیته اضطرار آلودگی هوای استان تهران دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی را هم فردا تعطیل اعلام کرد
طرح مناطق آلودگی هوا در تهران از درب منزل اعِمال می شود./فارس
 
امروز روزِ رشت بود. رشت رو به چند دلیل دوست دارم. مهم‌ترین اتفاق‌های مهم‌ترین دوران زندگی‌م (یعنی دوران دانشجویی) توی این شهر برام رخ داد. آشنایی با آدم‌های مهمی که هنوز هم آدم‌های مهم زندگی‌م‌اند تو کافه‌های این شهر اتفاق افتاد. عشق، نفرت، خنده، اشک و حس‌های متنوع و متناقضی رو توی این شهر تجربه کردم. و گمان کنم هیچ شهری توی ایران نتونه جاش رو بگیره. هیچ شهری نیست که بوی کباب و ماهی و بارون و دریا و هزار عطر دیگه رو یجا داشته باشه. چنین شه
تعطیلی مدارس فردا یکشنبه 29 دی 98،آیا فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟یکشنبه 29 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا یکشنبه 29 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدیدترین آخ
تعطیلی مدارس فردا یکشنبه 29 دی 98،آیا فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟یکشنبه 29 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا یکشنبه 29 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدیدترین آخ
مصدومیت هازاردو مارسلو از سگ شانسیه غارساییاس
ولی بودن زیدان همه چیو ممکن میکنه
بنظر من فردا باید فضاهارو ببندیم و رو سرعت رودریگو و وینیسیوس حساب کنیم
وحوش غارسا قطعا فردا واس پیروزی میان مخصوصا الان ک وضعیت منطقه کاتالانیا قرمزه و خاهان جدایی ان
ایشالا فردا خاک کاتالانو به توپ میبندیم
 
HALA MADRID
دیروز رفته بودم با بچه های پردیس علوم تمرین کنم والیبال رو که مربی شون گفت هرچی زودتر گواهی اشتغال به تحصیلت رو بگیر از دانشگاه بیار که 1 شنبه بازی داریم
الان که فردا تعطیله من از کجا بیارم گواهی رو؟
کِی تحویل بدم؟
کِی لباس های تیم رو بگیرم؟
ساعت شش از خواب بیدار شدم 
سرحال بودم و هوشیاریم‌سر جاش بود 
کلنجار میرفتم با خودم مگه میشه 
شش صب جمعه بیدار باشی و سرحال !
منی که شنبه تا پنج شنبه رو با خودم جنگیدم تا زودتر از دوازده بیدار شم 
نهایتش رسیدم به ساعت نه و نیم 
واسم قابل باور نبود 
صدایی درونی بهم میگفت بخواب بخواب 
و دوباره خوابیدم 
دوازده و نیم از خواب بیدار شدم 
ولی این بار سرحال نبودم 
انگار دچار کوفتگی شده باشم عضلاتم درد میکرد 
و سوزس شدید ادرار داشتم که
برای اروم کردن
نوشتن گاهی مانند جان کندن است هر روز میگویم که مینویسم اما نمی نویسم هر روز برنامه دارم که بنویسم اما نمی نویسم هر روز روزها میگذرد و من نمی نویسم اما امشب نوشتم تا نوشته باشم بعد از ماهها مینویسم اما به هر حال نوشتم فردا هم مینویسم پس فردا هم مینویسم و پسون فردا هم خواهم نوشت هر روز و هر روز مینویسم. چون باید بنویسم چون دوست دارم بنویسم چون نوشتن را دوست دارم پس مینویسم. 
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
سلام علیکم، خدایی جواب سوال واجبه ها دوستان با نظراتتون ما رو کمک کنید در بهتر شدن وبلاگمون.
امروز جشنه، جشن بزرگی، همه مون دعوتیم، فردا یادمون نره، تولده، تولد 40 سالگی انقلابمون. فردا با مشت های گره کردمون میایم تا مشتی محکم بزنیم تو دهن زورگویان و بد سرشتان. فردا میایم تا بگیم امام مون نائب برحق مون تنها نیست و علی اصغر ها و علی اکبرهایی داره که فدایش هستن.
دوباره باید از اول شروع کنم
یک برنامه دقیق از همونایی که باید بدویی تا بهش برسی بنویسم و خودمو عادت بدم به کار کردن
یک مدت خیلی عالی روی ریل افتاده بودم و عین چی :)) کار میکردم
الان چند وقتی هست که به زور باید کنده بشم و برم سراغ انجام کاری و مثل چی :)) در حال بخور و بخواب و گیم بازی کردن هستم
بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس 
بخارپنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار
خانه ی تو نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها 
رویای عابری را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.
شب از من خالی است هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی 
رنگ تو هستند،اما گل های اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر
در جست و جوی پاره های یک رویا ذهن فرسوده اش را می کاود.
آنها که تا سپید صبح بیدار م
سلام ! 
خب بچه‌ها من دیروز و امروزو بیدار نموندم. خواهرم تو اتاق خوابیده بود و نمیتونستم چراغو روشن کنم! اعصابمم خورد شد گرفتم خوابیدم :/ امروز هم البته ساعت ۹ کلاس داشتم. مجبور بودم بخوابم. ساعت ۹ هم پاشده‌م استادمون اومد گفت برین فلان ویدیدی یوتیوبو گوش بدین. درستون همونه D: منم گرفتم خوابیدم! 
ولی با این وجود باید برا روزای بعد فکری کنم. امروز بهش میگم من میخوام برقو روشن کنم برو جای دیگه بخواب :/// 
راستی فردا موقع غروب آفتاب ماهو ببینید. ماه
بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس بخار
پنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار خانه ی تو
نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها رویای عابری
را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.شب از من خالی ست
هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی رنگ توهستند،اما گل های
اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر در جستجوی پاره های یک رویا
ذهن فرسوده اش را می کاود.آنها که تا سپید صبح بیدارمی نشینند
دوسه روزه میخونم و از فردا سه روزی رو شروع میکنم که معادل 9 واحده رسما سنگین ترین روزهای تاریخ دانشگاه و پیش رو دارم  ( از این سخت ترم بوده )
استرس فردا و پس فردا و پس اون فردا ودیگر مسائل کلا انرژیمو گرفته بود خدا روشکر بعد از ظهر تونستم کام بک بزنم  و دوباره بلند بشم الان واقعا حووصله ام نیست که به هیچی  فکر کنم حتی به امتحان فردا فقط دلم میخواد که دست پر برگردم  از این سه روز سخت که باید فقط بشینم پای جزوه و کتاب خدایا خودت کمکم کن
حوصله ام وا
ندارم ولی. این بار به جای کلمه، بیشتر آرامش دارم و رهایی. فردا شب دیگر بیشتر از همه‌ی فردا شب‌هام، شبیه قبلی‌ها نیستم. دارم دگردیسی می‌کنم، این فردا مرحله‌ی آخر است. فردا پوسته‌ی دوازده ساله‌ام را دور می‌اندازم و باید راه بعدی را روانه شوم؛ تمام تلاش شب و روزم این بود که از آن، پروانه بیرون بیایم، نه هنوز کرم و نه هیچ حشره‌ی دیگری، وقتی آسمان را دوست دارم، حتمن برایش راهی هست. می‌روم تا از لابلای کلمات و قرن‌ها خودم را و آینده‌ام را پید
ندارم ولی. این بار به جای کلمه، بیشتر آرامش دارم و رهایی. فردا شب دیگر بیشتر از همه‌ی فردا شب‌هام، شبیه قبلی‌ها نیستم. دارم دگردیسی می‌کنم، این فردا مرحله‌ی آخر است. فردا پوسته‌ی دوازده ساله‌ام را دور می‌اندازم و باید راه بعدی را روانه شوم؛ تمام تلاش شب و روزم این بود که از آن، پروانه بیرون بیایم، نه هنوز کرم و نه هیچ حشره‌ی دیگری، وقتی آسمان را دوست دارم، حتمن برایش راهی هست. می‌روم تا از لابلای کلمات و قرن‌ها خودم را و آینده‌ام را پید
✍ مرحومِ حق شناس این چله را از آیت الله بروجردی آموخته بود و میگفت هر کس چله را با آداب و شرایطش انجام دهد استجابتِ دعایش رد خور ندارد. البته اگر مواظبت بر ترکِ گناه نباشد، هیچ تضمینی برای اثرگذاریِ چله وجود ندارد.
➕ حتی اگر حاجت، به خیر و صلاحمان نباشد به شکلی ما را متوجه خواهند کرد و با این وجود اگر اصرار بر حاجت داشته باشیم، حاجتمان را خواهند داد اما امکان دارد عوارضِ ماورائی به همراه داشته باشد.
روشِ چله1. الله اکبر (صد بار)2. قرائتِ لعن + س
+ دلم برای قدیم تنگ شده. 
+ پنجشنبه بعد از ظهرهای تابستون که بابا میومد خونه و ی روزنامه همشهری توی دستش، میپریدم و روزنامه رو از دستش میقاپیدم و از میونش دوچرخه رو برمیداشتم، از اول تا آخرشو میخوندم! شعرایی ک دوسشون داشتم رو مینوشتم یا حفظ میکردم، نقاشیایی که خیلی قشنگ بودن رو میکشیدم! گاهی نامه مینوشتم براشون! چ روزای قشنگ و بی دغدغه ای بودن! 
+ صدای جیرجیرک میاد! عاشق صداشم! عاشق اینکه سکوت محض باشه و صدای جیرجیرک! 
+ دلم دریا میخاد! شبهای دری
حلول ماه مبارک رمضان،مبااااااااارک
ختمِ سوره ی حمد جهتِ دفعِ بلا و دشمن ، و رسیدن به حاجات و خواسته ها .
از روزِ شنبه ( اوّلِ ماهِ مبـارک رمضان ) به این ترتیب شروع کنید :
۱- شنبه 70 بار
۲- یکشنبه 60 بار
۳- دوشنبه 50 بار
۴-سه شنبه 40 بار
۵- چهارشنبه 30 بار
۶- پنج شنبه 20 بار
۷- روز جمعه 10 بار
حاجت روا ان شاالله....
لم دادم روی تختم و درس میخونم ...
شادان برای نهار فردا مهمون دعوت کرده ام ! 
در حالی که خونه ام در به هم ریخته ترین حالت ممکنه ! 
و خب دلم میخواد یکی میومد که بلد بود هرچیزی رو باید کجا بذاره و بعد همه جا رو برق مینداخت و میرفت ! 
+قطعا با همچین خونه ای نمیذارم مهمونم رو به رو شه فردا ظهر :))
خورشید هر روز با غروب 
فریاد می زند که صبح فردا
کسی شبیه مرا میبینی 
با من اشتباه نگیری
من هربار که غروب میکنم
خورشید دیگری می شوم 
رو به تعالی...
 
 
صبح فردا روزت را طوری بچین
که مانند دیروز نباشد 
مثل من 
رو به تعالی
 
 
#دل گویه های افسر مولا
 
امروز هیچ کدوم از برنامه های روزانه امو انجام ندادم. فرداخونه ی مهسا با ساجی دعوتیم. اره منم میرم خب میبندم زخمامو یجوری ولی باید با دامن برم :/ یه تیپ قشنگی دارم که نگو و نپرس. ولی چیکار کنم دیگه شرایط اینه. برا فردامون یسری کار داشتم. سرم گرم کتابها و مقاله ها بود. یه خورده هم تنبلی کردم ولی خب پای عکسامم نشستم. مجموعه عیدم تقریبا تموم شد از فردا میرم سراغ بقیه. از صبح پشت میز بودم با این حال نمیدونم چرا اینقدر زمان زود گذشت. الانم از خستگی افتا
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
چندمدت پیش...  شب ... عمم از تلفن خونه...  شماره پسرعممو گرفته بود بعد اشتباه گرفته بود همین که طرف گوشیو برداشت عمم گفت مهدی دیروقته بیا خونه تا تو نیای من خوابم نمیبره.بعد اون طرفم مرد بوده گفته مادر جان اشتباه گرفتی من مهدی نیستم ولی تو بخواب مهدی خودش میاد
به قول صادق که امروز باهاش آشنا شدم -صادق "انسان‌شناسی" می‌خونه- :همه‌چی از ادبیات شروع می‌شه.
 
به قول یه بنده خدایی که امروز توو مترو باهاش صحبت کردم:مسخره‌تر از ادبیات نیست! فرض کن یه روانی که آدم‌ها بهش می‌گن نویسنده (!)، می‌شینه برای خودش هفتصد صفحه کتاب می‌نویسه. آخه مرتیکه احمق (!)، آخه خَر (!!)، تو اگه دیوانه‌ای و می‌خوای مُخِت رو با این خُزَعبَلات و چَرَندیات پُر کنی، به ما چه! برو توو کوه با سنگ‌ها صحبت کن تا خالی بشی بدبخت (!). بعد حا
از دوشنبه هفته قبل می‌دونستم قراره فردا ارائه داشته باشم ولی گذاشتم دقیقا امشب و از قضا اصلا حوصله پاور درست کردن ندارم.از صبح به ۳ نفر زنگ زدم که آیا بازدیدهای فردا باعث نمیشه کلاس پیچیده شه یا تایمش کوتاه شه که به من نرسه و در کمال تاسف هر سه تاشون فرمودن که خیر:(
کاش یکی جام اینو میخوند و پاورش می‌کرد
ظرفها رو میشورم که فردایی که فقط و فقط مال خودم است وقتم بابتش نرود و صد البته خانه مرتب سرحالترم کند. نورها رو کم میکنم شجریان میگذارم. بوی کباب تابه ای ساعت ۱۲ شب میچسبد.
قرار است فردا و پس فردا بابت استعلاجی بمانم منزل و بچسبانمش به جمعه. خوب است با حال نزارم عاشق حال فردایم هستم.
هو
حقوق 9 میلیونی خیلی اغوا کننده بود. برای همین در کسری از ثانیه رزومه را در مقابل پیشنهاد همکاری‌شان فرستادم! البته آن‌ها هم در کسری از ثانیه خیلی با رزومه‌ی من حال کردند و دقیقن فردا صبحش زنگ زدند و قرار مصاحبه گذاشتند. توی همان مصاحبه هم لو دادند که خیلی خوششان آمده، هرچند مثلن گفتند برو تا ما تماس بگیریم! فردایش زنگ زدند که بیا نمونه کار بده ما بین تو و یک نفر دیگر مرددیم! یک ساعت نشده فرمودند از فردا بیا!
فردا پنج‌شنبه بود که رفتم و حقوق
فردا دوشنبه،اولین روزِ هفته اس.....هفته ی پیش فقط دو روز کلاس داشتیم و ۵ روز تعطیلی.....
و من چقدررر به این تعطیلیِ بزرگ نیاز داشتم و چقدررر باعث عوض شدن روحیم شد که خدا میدونه...
روز اول،شبش تولد یکی از همکلاسیهام دعوت شدم که تازه منو با اون و چندتا دختر دیگه،یه اکیپ کوچولو شدیم و گاهی اگه بشه،باهم یه بیرونی بریم و از تنهایی دربیایم....خلاصه که رفتم تولد....تاا دلتون بخواد زدیم و رقصیدیم و جای شما خالی خیلی خوب بود.....فردا صبحش از بسی که ورجه وورجه ک
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
زهره مهدیان
وقتایی که اقدس خونمونه خواب درست وحسابی ندارم.
مدام حرف میزنه و پاروی خط قرمزم که خوابه میزاره! نه تنها پامیزاره بلکه سه ثانیه یکبار هم مثل نوار ضبط شده میگه
- خوابیدی؟؟ گوش بده جان من!
بادستکش وماسک کنارم خوابیده وبهش میگم مگه مجبوری ؟ برو یجای دیگه بخواب!
میگه: میخوام روزای آخر عمرت کنارت باشم!!
راضی ام از لگدی که بعد این حرفش نثارش کردم:)
میگه: میدونستی من بمیرم ازنظر حقوقی تویکی ازوارثامی چون مجردم؟؟
میگم: بابات که زنده اس شکرخدا انقدرم بچه
World of Tomorrow Episode Two 2017 1080p BluRay,انیمیشن کوتاه World of Tomorrow Episode Two 2017,دانلود انیمیشن World of Tomorrow Episode Two 2017,دانلود انیمیشن جدید,دانلود انیمیشن کوتاه دنیای فردا قسمت 2,دانلود رایگان انیمیشن World of Tomorrow Episode Two 2017,دنیای فردا قسمت دوم,زیرنویس فارسی World of Tomorrow Episode Two 2017,کارتون دنیای فردا 2017,
ادامه مطلب
خوش اومدی به دنیا نفس من..
فرشته کوچولوی بهشتی..
یه ماه زودتر زمینی شدی
و حالا دو روزِ کنارت عشق میکنیم..
هنوز باورم نمیشه میتونم بغلت کنم.. نگاهت کنم..
زندگی منی..
زهراسادات قشنگم..
لحظه لحظه خداروشکر میکنم که تا اینجا هوامونو حسابی داشته..
دوستت دارم.. قد تموم دنیا..
.
به تاریخ تولدت چهارشنبه.هفده.بهمن.نودوهفت.
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
ارادتمند
زهره مهدیان
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
ارادتمند
زهره مهدیان
فردا می خواهیم برویم سیزده بدر؟
خبرنگار شبکه خبر : شهر پلدختر دچار ابگرفتگی شدید شده و مردم به کمک نیازمندند .
فردا می خواهیم برویم سیزده 
خبر نگار شبکه خبر : هموطنان عزیز شدت ابگرفتگی به حدی است که مردم خانه خود را رها کرده و به مناطق بلند تر رفته اند
فردا می خواهیم برویم
خبرنگار شبکه خبر : بعضی از هموطنانمان در سیلاب گرفتار شده اندو به بالا پشت بام ها رفته اند.
فردا می خواهیم 
خبر نگار شبکه خبر : جناب استاندار با توجه به اخباری که رسیده است که
خب تیتر خودش گویای همه چیز هست :))
ضمنا اگر فردا تعطیل بشه، از پشت همین تریبون اعلام می‌کنم که 2 تا از منفی های کلاسیتون رو پاک کنم
با اینکه امتحان کنسله ولی توصیه اکید میشه فیلم‌های مربوط به راه اندازی فروشگاه رو ببینید برای امتحان پودمان سوم
موفق باشید
فوری!
رفقا فردا تعطیل شد!
برید دعا کنید برای پس فردا که اگه تعطیل بشه، 2 تا منفی دیگه رو که پاک میکنم به کنار، یه مثبت کلاسی هم میدم برید عشق کنید :))

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها